مادر ویژگی های خوب بسیاری داشته از ابتدا، مثلا نظم، هر از چندگاهی هر گوشه کمد و کشو و کنجی رو بهم می ریختن تا دور ریختنی ها رو دور بریزن.

من بچه بودم و در اصل نا بالغ و لاجرم ناعاقل به حد مکفی(همچنان هم) فکر می کردم چقدر مادر خونه ی پر زوائدی داره. قطعا من خونه دار بشم اینهمه دور ریختنی توی خونه م روی هم انبار نمی‌شه.

مثل روز روشن نظریات کودکانه م رو به خاطر میارم وقتی گوشه ی کشوهای اشپزخونه چیزهایی رو پیدا میکنم که چندساله موندن، یا وقتی کمد قدیمی رو برای انتقال وسایل به کمد جدید خالی می کنم، یا وقتی لباس های نوزادی دخترک رو از گوشه و کنار کمد ها و کشوها می کشم بیرون تا راهی سرنوشت دیگری بکنمشون.

 

 

+

حافظه ی گوشیم پر شده، پر ها.

حافظه لپ تاپم بسیار بهم ریخته و بی نظمه و.

ذهنم قطعا نمی تونه منظم و همه چی سرجای خودشه باشه!

 

هرررر عکس و صوت و غیره ای که روزی باز کردم و دیدم و شنیدم، باخود و بیخودی، همه یه نسخه ش توی حافظه گوشی و لپ تاپ مونده، اونقدرررر بهم ریخته و زیاده که کلی وقت لازم داره غربال اینهمه داده های نمی دانم کی به درد من خورنده و یا به تعبیر درست تر، به درد من هرگز نخورنده.

+

دلتنگ ترم از هر من پیش از اینی.

+

اجل رو که درک بکنی تازه  اولویت دهی ت تغییر می کنه، دنیامالی که میشی، یادت میره اولویت ها

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها