رمضان چهارسال پیش، کتک خورده و گریان، ساعت دوازده شب، بعد از اینکه پلیس کشون کرده بودن در خونشون، اومد خونه ی بابااینا، آخه به هیشکی اندازه مادرم و ما اعتماد نداشت و والدینش نبودن توی اون شهر.

سه سال تمام در جنگ و جدل دورادور و جدای از شوهرش بود، خانواده ش از شرارت شوهرش و دلایل دیگه مثل نزدیکی به مراکز درمانی از اون شهر رفته بودن. سه سال قرص اعصاب خوردن تمام خانواده، تهدید و ترسوندن و رشوه به کس و ناکس در دادگاهها و پرونده سازی و چوب لای چرخ پرونده کردن.

شوهری که 17سال از همسر بسیاااار زیبای خودش بزرگتر بود، عقیم بود به گزارش پزشک، و خلقیات عجیب و وحشتناکی داشت که چاشنی شرارت خانوادگی شون هم باعث میشد دردآور ترین کابوس زندگی این خانواده بشه، خانواده دختر که تک تکشون با این ازدواج شتاب زده مخالف بودن حالا درگیر سخت ترین دردسر شده بودن.

دردسری که جز مرگ چیزی به پایانش نمی برد

آخر سر همین پارسال، توی سقوط هواپیمای آسمان، این اتفاق خارق العاده افتاد

درکمال ناباوری این مرد از دنیا رفت، با اصابت هواپیما به کوه دنا.

عمسرش میگفت یه هفته قبل از مرگش اومد در خونه پدرم و گفت تا موهات سفید نشه و از زا نیافتی و مطمئن نشم کسی بعد من نگاهت نمیکته طلاقت نمیدم، مهریه تم نمیدم و.

میگه همونجا به دلم فشار بزرگی اومد از این گره کور که به زندگیم انداختم، ناامید شدم از آدم شدن و انصاف خرج دادنش، گفتم اشکال نداره، تو میمیری و هم ارث ازت میبرم هم اسم طلاق نمیخوره شناسنامه م.

همون شد.

کسی که مهر حلال زنش رو نداد، پول خونش شد مهر زنش

و حقوقش تا ابد به حساب زنش ریخته خواهد شد.

زنش تازه سرکار هم رفته مرتبط با رشته ای که در سالهای سر به سنگ خوردگیش خونده، شغل خوب در جای خوب به شان یک زن.





یه وقت تبلیغ جدایی نشه!

این دختر رو آدم و عالم بهش گفته بودن نکن این ازدواج مسخره رو گوش نداده بود و بعدشم تا مغز استخوان زجر کشید 5سال.

اتفاقی هم که براش افتاده بعید میدونم اتفاقی باشه که بشه روش حساب کرد و به حسابش تن به خطا داد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها