زندگی تشکیل شده از مجموعه ای از بسته های فرصت، بهم مرتبط و دنبال هم آینده و بیته های بعدی را رقم زننده، که مرز هر بسته با بسته ی بعدی را اجلی مشخص کرده.

مادر بشوی و اجل خودت و سر خودت بودن به سر آمده باشد ولی هنوز نفهمی که اینکه تو رشد کافی نکرده ای و قد فهمت نمی رسد به اقتضائات طفولیت یک طفل، بازی را کیش و مات باخته ای، اجلی را در نیافته در شتک خوردن از اجل بعدی نفله خواهی شد.

 

+پیش از رسیدن هر اجل، باید رسیده شد، در حدی که در مرحله ی بعد انگشتت لای صفحات قبلی کتاب عمرت نمانده باشد و با قطع امید از برگشتن و خواندن مجدد از برش شده باشی.

اولا که انگشتت لای هوا خواهد ماند که این کتاب انگشت لایش گذاشتنی نیست چرا که برگشتنی نیست و رجوع کردنی و گذشته را درحالیکه حال را داری زیست می کنی درست کردنی نیست 

ثانیا حالت بر شالوده ای از گذشته استوار است که ساخته ای

 

 

حالا صفح خدا و توبه ی جانانه حق وتویی(بلا تشبیه) دارد که قاعده اش دست خداست.

 

 

من هنوز دنبال اینم که بدانم چگونه است معاشی که در آن سبک زیستن، حتی اگر پایت بلغزد، فرشته ات به دو دست دعا نگه می دارد.

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها